جدول جو
جدول جو

معنی گرم خیزی - جستجوی لغت در جدول جو

گرم خیزی
(گَ)
کنایه از زود بیدار شدن و سحرخیزی:
ور سوخته ای ز گرم خیزی
از سوختگان چرا گریزی ؟
نظامی.
رجوع به گرم خیز شود، جلدی. چابکی. تیزتکی:
پری را میگرفت از گرم خیزی
بچشم دیو درمیشد ز تیزی.
نظامی.
رجوع به گرم خیز شود
لغت نامه دهخدا
گرم خیزی
جلدی چابکی، سحر خیزی
تصویری از گرم خیزی
تصویر گرم خیزی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرم خیز
تصویر گرم خیز
گرم خیزنده، چست و چالاک، تیزرو
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ بَ)
کنایه از مردم سحرخیز و زود بیدارشونده. (برهان) (آنندراج). رجوع به گرم خیزی شود، سبکروح و جلد و چابک و تیزرو. (برهان) (آنندراج) :
برانگیخت پس چرمۀ گرم خیز
بیفکند بر هندوان رستخیز.
(گرشاسب نامه).
محابا رها کرد و شد گرم خیز
زبان کرد بر پاسخ شاه تیز.
نظامی.
کشیدندبر یکدگر تیغ تیز
ز گرمی شده چون فلک گرم خیز.
نظامی.
رجوع به گرم خیزی شود، صوفی که جهت نوافل شب زود برخیزد، نمازشب کن. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ رَمْ)
ریختن درم، منعکس ساختن پرتو. پرتو افکنی:
ماه ایشان در آن درم ریزی
خواجه را کرد ماهی انگیزی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دشمنی سخت:
چو با کژدمی گرم کینی کند
مبین خردش ار خرده بینی کند.
نظامی.
رجوع به گرم کین و گرم کینه شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان چهاردولی بخش قروۀ شهرستان سنندج، واقع در 22000گزی جنوب خاوری قروه و 9000گزی شوسۀ قروه به همدان. هوای آن سرد دارای 195 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و توتون و میوه جات و انگور و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه، جاجیم و گلیم بافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
ده کوچکی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت، واقع در 90000گزی جنوب خاوری مسکون و 15000گزی شمال راه مالرو کروک به سبزواران و دارای 4 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
جلد چابک تیزرو: برانگیخت پس چرمه گرم خیز بیفکند بر هندوان رستخیز، سحر خیز، صوفی که جهت نوافل پیش از پایان شب برخیزد، نماز شب گزار
فرهنگ لغت هوشیار
دشمنی سخت: چو با کژدمی گرم کینی کند مبین خردش از خرده بینی کند. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم تازی
تصویر گرم تازی
بشتاب تاختن
فرهنگ لغت هوشیار
دیر جنبی مقابل سبک خیزی: زنقصان گهر باشد گران خیزی بزرگانرا که خودداری میسر نیست گهرهای غلطانرا. (صائب)، دیر از خواب برخاستن مقابل سبک خیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهر خیزی
تصویر گهر خیزی
بدست آمدن جواهر از چیزی یا جایی
فرهنگ لغت هوشیار
مرتعی در منطقه ی سوادکوه، از توابع رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی